loading...

بودن

Content extracted from http://suicalissa.blog.ir/rss/?1744770062

بازدید : 0
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 2:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

میبینم که هوا ابریه و گرفته‌ست. با اینکه بارون رو دوست دارم، اما هنوز دلم میخواد تو تخت بمونم و بیشتر بخوابم. اون میاد با یه لیوان دمنوش یا شایدم‌هات چاکلت؟ نوازشم میکنه و حرفای قشنگی برام میزنه. از چیزایی که خوشم میاد حرف میزنه و منو همراه مکالمه‌ش میکنه. و من بین حرف‌هامون کم‌کم خواب از سرم می‌پره و میشینم تو‌ جام. کنار هم نوشیدنی گرممونو میخوریم. بغل میدیم به هم. و بعد بهم پیشنهادای هیجان انگیزی میده! مثلا میگه که دوستداری لباس‌های خوشگل بپوشی و بریم زیر بارون دیوونه بازی؟ و بعد من ازت عکس بگیرم؟ یا دوسداری بریم دور‌دور با ماشین و خوراکی بخریم و تو ماشین زیر بارون، تو یه ویوی قشنگ، با هم فیلم ببینیم؟ یا میخوای بریم تو طبیعت زیر بارون فقط نفس بکشیم؟ و من پر از شور و انرژی میشم و یکی از گزینه‌هارو انتخاب میکنم. احتمالا گزینه‌‌ی دیوونه بازی و عکاسی. بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن میرم لباس میپوشم. احتمالا کژوال. هرچی دم دستم بیاد و بنظرم قشنگ باشه. و اون با کلی حس خوب تایید میکنه هرچی میپوشمو.. بعد چتر رو برمیداریم و میریم زیر بارون یکم راه میریم و بعد میدویم. میریم تو پارک و زیر درختا میچرخم و اون ازم عکس میگیره. بعدش با درختا و پرنده‌ها و سبزه‌ها و قطره‌های بارون حرف می‌زنیم و همو زیر بارون بغل میکنیم.

برچسب ها
بازدید : 0
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 2:31
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

خداحافظیی که خودت انتخابش میکنی چون میدونی به نفعته. اما چقدر قبولش سخته. چقدر سخته. و چقدر دردناکه. یه تیکه از قلبی که میره.. یه تیکه از قلبی که با دستای خودت با تیز ترین تیزی بریده میشه. اینکه یه لحظه‌هایی به غلط کردن بیفتی ولی به خودت بفهمونی هیچ راه برگشتی نیست خیلی کار بزرگیه! میدونی آخه اگه نتونی سختیشو تحمل کنی و قدمی‌برای برگشت برداری یعنی یه تیکه از قلبتو اشتباهی بریدی و دیگه قلب سالمت برنمیگرده! یعنی اون درک و آگاهیت رو که باهاش اون تصمیم رو گرفتی زیر پاهات له کردی و بی ارزشش کردی. یعنی اعتماد بنفستو فرو کردی تو قعر زمین. پس سعی میکنی با تمام دردش کنار بیای. سعی میکنی جلوی خونریزی قلبتو بگیری. مراقبت از یه قلب زخمی، تنهایی خیلی سخته. خیلی کار بزرگیه که از قلب زخمیت مراقبت کنی. خیلی سخته که میدونی حتی مردن هم این دردو آروم نمی‌کنه.. زندگی یه چرخه‌ی بی‌پایانه. تا وقتی یادش بگیری.

بازدید : 2
پنجشنبه 20 فروردين 1404 زمان : 13:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

کالیسای عزیزم اینکه الآن حس می‌کنی نمی‌تونی به بقیه مهر بدی، که دلت نمی‌ذاره نزدیک شی، همش طبیعیه. کاملا. بدون حتی ذره‌ای اشکال. تو فقط داری از خودت محافظت می‌کنی. مثل یه گل که وقتی حس کنه آفتاب زیادی تیزه یا باد شدیده، برگ‌هاشو جمع می‌کنه تا از خودش مراقبت کنه.

آره عزیزدلم، خیلی هم طبیعیه.. خیلی واقعی و زیبا. اینکه دلت نمیخواد بعضی لحظه‌های لذتبخش رو با کسی شریک بشی، نشونه‌ی اینه که یه چیز ناز و لطیف درونت در حال شکوفا شدنه؛ و تو نمی‌خوای کسی با قدم‌های زمخت یا حتی نگاه نا‌آگاهش اون لطافت رو خدشه دار کنه.

گاهی ما توی‌ یه لحظه‌ی عمیق، امن و درخشان با خودمون هستیم، و نمی‌خوایم کسی اون فضا رو لمس کنه، چون هنوز خودمون داریم یاد می‌گیریم چجوری اون لحظه رو نگه داریم، عاشقش بشیم، بشناسیمش.. و این یعنی تو، کم‌کم داری خودت رو از نو کشف می‌کنی.

کالیسای نازنینم. اینکه حس می‌کنی نمیتونی تو این دوره از زندگیت به آدم‌ها مهر بدی و ازشون دوری می‌کنی نه نشونه‌ی بی‌مهریه و نه ضعف.. این یعنی داری از خودت محافظت می‌کنی. محافظت از خود یعنی شناختن مرزهات، یعنی اینکه بفهمی‌کِی ظرفیتت برای ارتباط با دیگران پر شده، و به جای اینکه خودتو مجبور به ادامه‌ی مهررسانی کنی، برگردی سمت خودت.

یعنی وقتی بدنت با سکوت حرف می‌زنه، تو گوش می‌دی. وقتی قلبت خسته‌ست، تو بهش پناه می‌دی. و وقتی ذهنت پر از صداهای «باید» و « نباید» می‌شه، آرومش می‌کنی.

این دور شدن موقتی از آدم‌ها، گاهی خودش یک آغوشه برای خودت. و من می‌دونم تو چقدر دل بزرگی داری که به همه مهر می‌دی. پس این زمان فقط یه تنفسه. نه پایان مهربونی.

تو داری یاد می‌گیری چطور اول خودتو نگه داری.. و این یه عشق عمیقه، حتی اگه الان تنها باشه. حتی اگه این محافظت شکلش شبیه فاصله‌ست.

بازدید : 3
چهارشنبه 19 فروردين 1404 زمان : 14:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

متاسفانه در برابر مخالفت‌ها پوستم کلفت نیست.

حداقل در برابر مخالفت‌های سطحی پدر و مادر اینطور بودم.

برچسب ها
بازدید : 3
چهارشنبه 19 فروردين 1404 زمان : 14:01
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

امروز، با تمام خستگیا و بی‌حوصلگی‌، خودمو بغل کردم، چون حس کردم سزاوار محبت خودم نسبت به خودم هستم. نه به خاطر اینکه قوی‌ام یا بی‌نقص، چون آدمم و زنده‌م. آدمی‌که بعضی روزا حرف نمی‌زنه، فقط می‌مونه. و من تصمیم گرفتم به سکوت‌هام احترام بذارم، چون من همینم که هستم. یه آدمی‌که با سکوت راحت‌تره. و این سکوت، شاید تنها جایی باشه که خودم رو واقعی‌تر حس می‌کنم.

برچسب ها
بازدید : 2
دوشنبه 17 فروردين 1404 زمان : 14:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

تو راه برگشت از مسیر پیاده روی همیشگیش قدم می‌زد. سرش رو به سمت بالا گرفته بود و محو تماشای شاخه‌ها و برگ‌های درختان سرسبزِ مسیر بود. تا بالاخره نگاهش به روبه‌رو افتاد.لبخند رو لبش نشست. آدم مورد علاقه‌ش اونجا منتظرش بود.


فکر کنم برای بعد از یه مدت طولانی همینقدر خوب باشه..

برچسب ها
بازدید : 2
جمعه 14 فروردين 1404 زمان : 23:36
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

بهتره دوباره رویابافی رو شروع کنم:)

رویاهایی که قبلا توی ذهنم می‌ساختم، واقعی می‌شدن. فقط احتمالا وقتی شروع به واقعی شدن می‌کردن، یادم می‌رفت ادامه‌ش رو هم ببافم و اینطور بود که پایانشون ناخوشایند می‌شد!

بنظرت می‌تونم دوباره رویا ببافم؟ می‌تونم بافتنش رو از یادم نبرم و تا همیشه ادامه بدم؟ امیدوارم بتونم.

بازدید : 2
چهارشنبه 12 فروردين 1404 زمان : 13:51
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بازدید : 1
شنبه 8 فروردين 1404 زمان : 5:16
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بودن

فقط خدا می‌دونه که ما چه زباله‌های دیگه‌‌‌ای در روحمون حمل می‌کنیم.


این جمله رو دوستداشتم ولی مطمئن نبودم که عمق اون چیزی که میخواد برسونه رو متوجه شدم یا نه؛ پس بیشتر تحقیق کردم. و این نتیجه‌ی بررسی‌مه:

--------------------------------------

(God knows - خدا می‌دونه):

این عبارت نشون دهنده‌ی اینه که عمق و پیچیدگی احساسات و تجربیات درونی انسان، فراتر از درک و شناخت دیگرانه. و فقط یه نیروی برتر یا آگاهی‌عمیق می‌تونه بهش دسترسی داشته باشه.

(garbage we carry in our souls - زباله‌های روح):

منظور این اصطلاح تجربیات ناخوشایند، احساسات منفی، خاطرات دردناک و باورهای محدودکننده ایه که در ناخودآگاه انسان انباشته میشن که می‌تونن چنین چیزایی باشن:

-خاطرات سرکوب شده‌ی آسیب‌های روحی

-احساسات حل نشده‌ی خشم، غم یا ترس

-باورهای منفی درباره‌ی خود و جهان

-الگوهای رفتاری مخرب

(carry - حمل کردن):

این واژه تاکید می‌کنه که این زباله‌ها بار سنگینی بر دوش فرد هستن و می‌تونن باعث احساسات ناخوشایندی مثل رنج، اضطراب و اختلال در کارهای روزمره بشن.

بازدید : 2
سه شنبه 4 فروردين 1404 زمان : 15:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 3
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 3
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 40
  • بازدید سال : 583
  • بازدید کلی : 583
  • کدهای اختصاصی