تو راه برگشت از مسیر پیاده روی همیشگیش قدم میزد. سرش رو به سمت بالا گرفته بود و محو تماشای شاخهها و برگهای درختان سرسبزِ مسیر بود. تا بالاخره نگاهش به روبهرو افتاد.لبخند رو لبش نشست. آدم مورد علاقهش اونجا منتظرش بود.
فکر کنم برای بعد از یه مدت طولانی همینقدر خوب باشه..