میبینم که هوا ابریه و گرفتهست. با اینکه بارون رو دوست دارم، اما هنوز دلم میخواد تو تخت بمونم و بیشتر بخوابم. اون میاد با یه لیوان دمنوش یا شایدمهات چاکلت؟ نوازشم میکنه و حرفای قشنگی برام میزنه. از چیزایی که خوشم میاد حرف میزنه و منو همراه مکالمهش میکنه. و من بین حرفهامون کمکم خواب از سرم میپره و میشینم تو جام. کنار هم نوشیدنی گرممونو میخوریم. بغل میدیم به هم. و بعد بهم پیشنهادای هیجان انگیزی میده! مثلا میگه که دوستداری لباسهای خوشگل بپوشی و بریم زیر بارون دیوونه بازی؟ و بعد من ازت عکس بگیرم؟ یا دوسداری بریم دوردور با ماشین و خوراکی بخریم و تو ماشین زیر بارون، تو یه ویوی قشنگ، با هم فیلم ببینیم؟ یا میخوای بریم تو طبیعت زیر بارون فقط نفس بکشیم؟ و من پر از شور و انرژی میشم و یکی از گزینههارو انتخاب میکنم. احتمالا گزینهی دیوونه بازی و عکاسی. بعد از شستن دست و صورتم و مسواک زدن میرم لباس میپوشم. احتمالا کژوال. هرچی دم دستم بیاد و بنظرم قشنگ باشه. و اون با کلی حس خوب تایید میکنه هرچی میپوشمو.. بعد چتر رو برمیداریم و میریم زیر بارون یکم راه میریم و بعد میدویم. میریم تو پارک و زیر درختا میچرخم و اون ازم عکس میگیره. بعدش با درختا و پرندهها و سبزهها و قطرههای بارون حرف میزنیم و همو زیر بارون بغل میکنیم.
بازدید : 2
چهارشنبه 26 فروردين 1404 زمان : 2:31
